روزي استادي از شاگردانش پرسيد:"وقتي عصباني هستيم داد ميزنيم؟چرا مردم هنگامي كه خشمگين ميشوند،باصداي بلند...


موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي

ادامه مطلب
تاريخ : یک شنبه 19 شهريور 1391 | 16:33 | نویسنده : هادي مشعوف |

چه جمعه ها که یک به یک غروب شد نیامدی ..... چه بغضها که در گلو رسوب شد نیامدی ..... خلیل آتشین سخن ؛ تبر به دوش بت شکن ..... خدای ما دوباره سنگ و چوب شد نیامدی ...... برای ما که خسته ایم نه ؛ ولی ..... برای عده ای چه خوب شد نیامدی ...... تمام طول هفته را به انتظار جمعه ام ..... دوباره صبح ؛ ظهر ؛ نه غروب شد نیامدی


موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي

تاريخ : جمعه 17 شهريور 1391 | 21:53 | نویسنده : هادي مشعوف |

«از دانشمندی پرسیدند: کسی که قرآن می خواند و نمی داند که چه می خواند، آیا هیچ اثری دارد؟ گفت: کسی که دارو می خورد و نمی داند که چه می خورد، اثر می کند؛ چگونه قرآن اثر نکند، بلکه بسیار اثر می کند!؟ پس چگونه خواهد بود، اگر بداند که چه می خواند».


موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي

تاريخ : چهار شنبه 15 شهريور 1391 | 9:1 | نویسنده : هادي مشعوف |


روزی لیلی از علاقه شدید مجنون به او و اشتیاق بیش از پیش دیدار او با خبر شد

پس نامه ای به او نوشت و گفت...

 


موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي

ادامه مطلب
تاريخ : دو شنبه 13 شهريور 1391 | 9:6 | نویسنده : هادي مشعوف |

به مناسبت اولين سالگرد درگذشت شاعر فرزانه روستايمان

هر کاروان که از سرکوی دوست بگذرد

دل بسپرد به حلقه موی تو بگذرد

گر باغبان ز ساحت گلشن گذر کند

از هر چه غیر از گل روی تو بگذرد

باد سحر به گاه عبور از جوار تو

مشکین کند کلاله ز بوی تو بگذرد

هر رهروی که مقصد او نیست کوی تو

لب تشنه از لب جوی تو بگذرد

حیف است عاشق تو به گلگشت زندگی

برگی نچیده از گل روی تو بگذرد

دارنده ولایت تو از صراط هم

سرمست از شراب بسوی تو بگذرد

مشکل دلی که سوخته شمع روی توست

دل برکند ز روی نکوی تو بگذرد

بستم فراق نامه تو بر پرنسیم

دارم امید آنکه بسوی تو بگذرد

گفتی به خون جبهه فاضل وضو کنم

غفلت مکن که وقت وضوی تو بگذرد

 


موضوعات مرتبط: فاضل

تاريخ : یک شنبه 12 شهريور 1391 | 18:38 | نویسنده : هادي مشعوف |

طلوع مي كند آن آفتاب پنهاني


زسمت مشرق جغرافياي عرفاني


دوباره پلك دلم مي پره نشانه چيست؟


شنيده ام كه مي اييد كسي به مهماني


كسي كه سبزتراست از هزاربار بهار


كسي شگفت كسي انچنان كه ميداني


تواز حوالي اقليم هركجاي آبادي


بياكه ميروداين شهر رو به ويراني


درانتظارتو تنها چراغ خانه ماست


كه روشن است در اين كوچه هاي ظلماني


كنار نام تو لنگر گرفت كشتي عشق


بيا كه نام تو آرامشي است طوفاني

 

با تشكر از سروده ارسالي homira

خيلي ممنون


موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي

تاريخ : یک شنبه 12 شهريور 1391 | 18:29 | نویسنده : هادي مشعوف |

نه تومي ماني و نه اندوه

و نه هيچيك از مردم اين آبادي....

به حباب نگران لب يك رود قسم ،

و به كوتاهي آن لحظه شادي كه گذشت ،

غصه هم مي گذرد ،

آنچناني كه فقط خاطره اي خواهد ماند ...

لحظه ها عريانند .

به تن لحظه خود ، جامه اندوه مپوشان هرگز
موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي

تاريخ : شنبه 11 شهريور 1391 | 12:17 | نویسنده : هادي مشعوف |

همیشه یادت باشه ، اگه گدا دیدی

هیچوقت تو دلت نگو راست میگه یا دروغ…بدم یا ندم…آدم خوبیه یا بدیه

چشماتو ببند و کمکش کن تا وقتی رفتی گدایی پیش خدا

خدام تو دلش این سوالا رو از خودش نپرسه

چشماشو ببنده و بهت بده

.

.

.

عزیزم علاوه براینکه جات خالی نیست

سر اینکه کی جات بیاد دعواست :) )

.

.

.


موضوعات مرتبط: باهم بخنديم

ادامه مطلب
تاريخ : چهار شنبه 8 شهريور 1391 | 23:47 | نویسنده : هادي مشعوف |

 

 

فرزند: علي حسين

ولادت: 1347 ، روستاي تقي‌آبادِ فريمان

 تحصيلات و شغل: متوسطه، محصل

شهادت:21/10/1365، شلمچه

حضور در جبهه و مسئوليت: تک تيرانداز

مزار: تقي آباد فريمان

  زندگينامه:

سيد علي ايراني درسال 1347 در روستاي تقي آباد از توابع فريمان به دنيا آمد. تحصيلات ابتدائي را در زادگاهش با موفقيت به پايان رساند و براي ادامه‌ تحصيلات در مقطع راهنمايي عازم فريمان شد. پس از طي دوره راهنمايي وارد دبيرستان شد و به تحصيلات خود ادامه داد. همزمان با شروع جنگ تحميلي مدرسه را رها کرد و داوطلبانه طي سه مرحله  عازم جبهه‌هاي حق عليه باطل شد. سرانجام در21/10/1365در عمليات کربلاي5 در منطقه شلمچه بر اثر اصابت ترکش خمپاره به فيض عظيم شهادت نايل آمد.

  باغ گيلاس

روزهاي آخري بود که از جبهه آمده بود. قرار بر اين شد تا چند روز ديگر عازم شود. يک‌بار نيمه‌هاي شب از خواب بيدار شد. هيجان‌زده بود گفتم برادر! چه شده است؟! در حالي که خوشحال بود گفت: خواب ديدم که در يک باغ گيلاس که خيلي سرسبز و باطراوت بود داشتم قدم مي زدم، تا به حال در عمرم چنين باغي نديده بودم. اصرار مي‌کرد که خوابش را براي کسي نقل نکند، مي گفت: من يقين دارم که شهيد مي شوم در عمليات کربلاي5 خوابش تعبير شد.

                                                             راوي: برادر شهيد


موضوعات مرتبط: شهدا

تاريخ : چهار شنبه 8 شهريور 1391 | 22:43 | نویسنده : هادي مشعوف |

آدمی را وقتی خجالت و شرمساری دست دهد بدنش گرم می شود و گونه هایش سرخی می گیرد...


موضوعات مرتبط: مطالب اتفاقي

ادامه مطلب
تاريخ : شنبه 4 شهريور 1391 | 23:29 | نویسنده : هادي مشعوف |
لطفا از دیگر مطالب نیز دیدن فرمایید
.: Weblog Themes By SlideTheme :.


  • وب انجمن برازنده
  • وب مزایده آنلاین
  • وب قالب وبلاگ بلاگفا
  • وب پنس